این سوره یونس صد و نه آیت و هزار و هشتصد و سى و دو کلمت است و هفت هزار و پانصد و شصت و هفت حرف همه به مکه فرو آمد مگر یک آیت: و منْهمْ منْ یوْمن به و منْهمْ منْ لا یوْمن به که این یک آیت بمدینه فرو آمد در شأن جهودان و گفتهاند سه آیت ازین سوره بمدینه فرو آمد: فإنْ کنْت فی شک مما أنْزلْنا إلیْک الى آخر الآیات الثلث، و قیل کلها مکیة الا آیتین: قلْ بفضْل الله و برحْمته نزلت فى ابى بن کعب الانصارى و ذلک ان رسول الله لما امر ان یقرأ علیه القرآن. قال ابى یا رسول الله و قد ذکرت هناک فبکى بکاء شدیدا، و نزلت هذه الآیه، فهى فخر و شرف لابى و حکمها باق فى غیره و الآیة التی تلیها ذم القوم لانهم حرموا ما احل الله لهم فصار حکمها فى کل من فعل مثل ذلک الى یوم القیمة. و درین سورت هشت آیت منسوخ است بجاى خویش گوئیم ان شاء الله. و در فضیلت سورت، أبى کعب روایت کند از مصطفى ص
قال: من قرأ سورة یونس اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من صدق بیونس و کذب به و بعدد من غرق مع فرعون.
قوله: بسْم الله الرحْمن الرحیم در آیت تسمیت هم کمال عبادت است هم حصول برکت هم غفران معصیت و برداشت درجت. اما کمال عبادت آنست که مصطفى ص گفت: لا وضوء لمن لم یذکر اسم الله علیه
این لا بمعنى نفى کمال و فضیلت است چنان که گفت لا صلاة لجار المسجد الا فى المسجد و لا فتى الا على و قال (ص): اذا توضأ احدکم فذکر اسم الله علیه طهر جمیع اعضائه و اذا لم یذکر اسم الله علیه لم یطهر منه الا ما مسه الماء.
اما حصول برکت آنست که رب العالمین نام خود را مبارک گفت: تبارک اسْم ربک ذی الْجلال و الْإکْرام با برکت است نام خداوند بزرگوار و بزرگوارى کردن، هر کارى که در مبدأ و مقطع وى نام خداى رود با برکت و پر خیر بود.
قومى پیش مصطفى آمدند گفتند یا رسول الله طعام که میخوریم ما را کفایت نمىباشد و سیرى نمیکند. رسول خدا گفت: سموا الله عز و جل و اجتمعوا علیه یبارک لکم فیه.
و غفران معصیت و برداشت درجت آنست که بو هریره روایت کند از مصطفى ص
قال: «من کتب بسم الله الرحمن الرحیم و لم یعور الهاء الذى فى الله کتب له الف الف حسنة و محا عنه الف الف سیئة و رفع له الف الف درجة و من قال بسم الله الرحمن الرحیم کتب الله له اربعة آلاف حسنة و محا عنه اربعة الاف سیئة و رفع له اربعة آلاف درجة
و قال تنوق رجل فى بسم الله الرحمن الرحیم فغفر له.
قوله: الر قرائت مکى، حفص و یعقوب فتح راست و باقى بکسر خوانند و معنى آنست که. انا الله ارى انا الرب لا رب غیرى. قتاده گفت نامى است از نامهاى قرآن و گفتهاند. نام سورت است و گفتهاند قسم است که رب العالمین بنامهاى خود سوگند یاد میکند. الف الله است، و لا لطیف، و را رحیم. باین نامها سوگند یاد میکند که این حروف آیات کتاب حکیم است و نامه خداوند است جل جلاله و تقدست اسماوه و تفسیر و معانى این حروف در سورة البقرة بشرح رفت. و قیل معناه: هذه الآیات التی انزلتها علیک آیات القران الحکیم المحکم المتقن الممنوع من الخلل و الباطل لا لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه. و گفتهاند حکیم بمعنى حاکم است اى هو القرآن الحاکم بین الناس.
چنان که جایى دیگر گفت: و أنْزل معهم الْکتاب بالْحق لیحْکم بیْن الناس فیما اخْتلفوا فیه، و روا باشد که حکیم بمعنى محکوم باشد، اى حکم فیه بالعدل و الاحسان و حکم فیه بالجنة لمن اطاعه و بالنار لمن عصاه و حکم فیه بالحلال و الحرام و الارزاق و الآجال، و حکیم کسى را گویند که سخن حکمت گوید. و نیز گویند این سخنى حکیم است یعنى از حکمت یا با حکمت. عبد الله بن عباس گفت ان الکلمة الحکیمة لتزید الشریف شرفا و ترفع المملوک حتى تجلسه مجالس الملوک.
قوله: أ کان للناس عجبا الف استفهام است بمعنى توبیخ و این ناس مشرکان قریشاند و سبب نزول این آیت آن بود که کفره قریش بر سبیل انکار میگفتند عجب کاریست که خداى در همه عالم رسولى نیافت که بخلق فرستد مگر یتیم بو طالب، و روا باشد که انکار ایشان باصل رسالت بود که میگفتند: الله اعظم من ان یکون رسوله بشرا مثل محمد، خداى بزرگتر از آنست که بشرى را چون محمد بخلق فرستد.
رب العالمین گفت: أ کان للناس عجبا اى لیس بعجب لانه ارسل الى من قبلهم من هو مثله و التعجب انما یکون مما لا یعهد مثله و لا یعرف سببه. گفت این عجب نیست که پیش از ایشان رسولان از خدا بخلق آمدند و تعجب در چیزى کنند که معهود نباشد، میان خلق و نه آن را سببى بود. و تقدیره: ا کان ایحاونا الى رجل منهم بان انذر الناس عجبا فیکون ان فى الاولى فى محل الرفع و فى الثانیة فى محل النصب.
و بشر الذین آمنوا أن لهمْ قدم صدْق عنْد ربهمْ قدم الصدق ما تقدم لهم من الله من المواعید الصادقة و سبق لهم من حسن العبادة و الطاعة، و قیل قدم الصدق شفاعة المصطفى و شفاعة المومنین بعضهم لبعض و قیل اراد به السقط یقوم محبنطئا على باب الجنة فیقول لا ادخلها حتى یدخلها والدى.
روى انس بن مالک قال قال رسول الله ص: اذا کان یوم القیمة نودى فى اطفال المسلمین ان اخرجوا من قبورکم فیخرجون من قبورهم و ینادى فیهم ان امضوا الى الجنة زمرا فیقولون یا ربنا و والدانا معنا فینادى فیهم الثانیة ان امضوا الى الجنة زمرا فیقولون یا ربنا و والدانا معنا فینادى فیهم الثالثة ان امضوا الى الجنة زمرا فیقولون یا ربنا و والدانا معنا فیبسم الرب تعالى فى الرابعة فیقول و والداکم معکم فیثب کل طفل الى ابویه فیأخذون بایدیهم فیدخلونهم الجنة فهم اعرف بآبائهم و امهاتهم یومئذ من اولادکم الذین فى بیوتکم.
قوله: قال الْکافرون تقدیره فلما انذرهم قال الکافرون إن هذا لساحر مبین قرائت اهل مدینه است و ابو عمرو، یعنى ان هذا الرجل اى محمدا ص لساحر مبین باقى بى الف خوانند اى ان هذا الوحى لسحر مبین.
إن ربکم الله الذی خلق السماوات و الْأرْض فی ستة أیام اى فى مدة مقدارها ستة ایام لأن الایام تکونت بعد خلق السماوات و الارض من دوران الفلک ثم استوى على العرش، شرح و بیان این همه در سورة الاعراف رفت. و یقال جمع السماوات لانها اجناس مختلفة کل سماء من غیر جنس الأخرى و وحد الارض لانها کلها تراب.
یدبر الْأمْر یقضیه وحده و قیل یرتب الامور مراتبها على احکام عواقبها.
و قیل یدبر الامر. ینزل الوحى، ما منْ شفیع إلا منْ بعْد إذْنه این جواب ایشان است که خداى را انبازان میگفتند و ایشان را مىپرستیدند و مىگفتند: هولاء شفعاونا عنْد الله. و گفتهاند که این باول آیت تعلق دارد. میگوید: خداى بیافرید، آسمانها و زمینها بىشفاعت شفیعى و بىتدبیر مدبرى بعلم و ارادت خویش آفرید، بقدرت و حکمت خویش یقول تعالى: ادبر عبادى بعلمى انى بعبادى خبیر بصیر.
آن گه گفت: ذلکم الله ربکمْ خداوند شما و دارنده و پروراننده شما اوست که آسمان و زمین آفرید و خود میدانید و اقرار میدهید که آفریدگار خلق اوست نه بتان. پس او را پرستید و در خداوندى و خداکارى، او را یگانه شناسید و با وى در پرستش هیچ انباز مگیرید. أ فلا تذکرون ا فلا تتدبرون ان لا یستحق غیره العبادة.
إلیْه مرْجعکمْ جمیعا. یعنى بالموت و البعث و النشور جمیعا نصب على الحال و وعد الله نصب على المصدر اى وعدکم الله وعدا حقا اى حققه حقا. میگوید: خداى شما را وعده داده وعده راست درست که در آن خلف نه که بازگشت شما پس از مرگ با وى است و بعث و نشور و حساب و کتاب و جزاى اعمال در پیش. آن گه گفت بر استیناف: إنه یبْدوا الْخلْق لخلقه ثم یمیته ثم یعیده قرائت ابو جعفر انه یبدأ الخلق بفتح الف است یعنى الیه مرجعکم جمیعا لانه یبْدوا الْخلْق ثم یعیده لیجزى الذین آمنوا اى یعیده لیجْزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالْقسْط اى بالعدل. عدل اینجا احسان است که جاى دیگر میگوید: هلْ جزاء الْإحْسان إلا الْإحْسان اى الجنة و نعیمها.
و الذین کفروا لهمْ شراب منْ حمیم اى ماء حار قد انتهى حره، حمیم فعیل بمعنى مفعول یقال حم الماء اذا اسخن و الحمیم العرق منه لسخنته، و الحمام لحرارة مائه او لانه یتعرق فیه.
قوله: هو الذی جعل الشمْس ضیاء اى خلقها ضیاء فیکون منصوبا على الحال. و ضیاء مصدر ضاء و تقدیره جعل الشمس ذات ضیاء و یجوز ان یکون ضیاء جمیع ضوء و الْقمر نورا یستضاء به فى اللیالى. قال: الکلبى یضیء وجوههما لاهل السماوات السبع و ظهورهما لاهل الارضین السبع.
و قدره این ها با قمر شود، اى قدر القمر یسیر منازل فیکون ظرفا للسیر و قیل قدر له منازل. میگوید تقدیر کرد و باز انداخت سیر قمر به بیست و هشت منزل در بریدن دوازده برج در هر برجى دو روز و سیکى تا هر ماه فلک بتمامى باز برد، وظیفهایست آن را ساخته و انداخته. لتعْلموا عدد السنین و الْحساب تا شمار ماه و سال و روزگار میدانید بسیر قمر درین منازل. ما خلق الله ذلک إلا بالْحق یعنى للحق لم یخلقه باطلا بل اظهارا لصنعه و دلالة على قدرته و حکمته. و لتجْزى کل نفْس بما کسبتْ. ابن جریر گفت: الحق هاهنا هو الله، اى ما خلق الله ذلک الا بالله، اى وحده لا شریک معه. یفصل الْآیات بیاء قرائت ابن کثیر و ابو عمرو و حفص و بنون قرائت باقى و در نون معنى تعظیم است.
إن فی اخْتلاف اللیْل و النهار. کلبى گفت، اهل مکه گفتند: یا محمد ائتنا بآیة حتى نومن بک و نصدقک فنزل: إن فی اخْتلاف اللیْل و النهار فى مجىء کل واحد منهما خلف الآخر و اختلاف الوانهما. و ما خلق الله فی السماوات و الْأرْض من الخلائق و العجائب و الدلالات. لایات یوجب العلم الیقین. لقوْم یتقون الشرک.
إن الذین لا یرْجون لقاءنا این آیت در شأن منکران بعث و نشور آمد. رجا اینجا بمعنى تصدیق است هم چنان که در سورة الفرقان گفت. و قال الذین لا یرْجون لقاءنا و لقاء بعث است پس مرگ، یعنى ان الذین لا یصدقون بالبعث بعد الموت.
و قیل معناه لا یخافون عقابنا و لا یرجون ثوابنا.
رضوا بالْحیاة الدنْیا من الله حظا فاختاروها و عملوا لها و اطمأنوا و سکنوا الیها بدلا من الآخرة. و الذین همْ عنْ آیاتنا اى عن البعث و الثواب و العقاب. و قیل عن القران و محمد غافلون تارکون لها مکذبون.
أولئک مأْواهم النار اى مصیرهم و مرجعهم. النار بما کانوا یکْسبون من الکفر و التکذیب.